نویسنده: آیت الله محمدهادی معرفت(ره)




 

هدایت شامل آن دسته از مردمی می شود که مراحل سه گانه فطرت، عقل و هدایت تشریعی را پشت سر گذارده و به سلامت رسته باشند. آنان که این مراحل را گذرانده اند به فراخنای هدایت می رسند و مشمول عنایت حق تعالی واقع می شوند.
«وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا زَادَهُمْ هُدًى وَ آتَاهُمْ تَقْوَاهُمْ‌»(1).
«کسانی که هدایت یافته اند، خداوند بر هدایتشان می افزاید و روح تقوی به آنان می بخشد.»
پس خداوند به انسانِ هدایت شده دو نعمت بزرگ می بخشد؛ یکی این که بر هدایتش می افزاید، و دیگر این که روح تقوی را به او ارزانی می دارد.

رابطه تقوی و هدایت

مناسب است برای روشن شدن جایگاه بحث، واژه «تقوی» را مورد ارزیابی قرار دهیم.
«تقوی»، در فرهنگ اسلام از لحاظ مفهوم دارای معنای منفی نیست بلکه یک بار مثبت دارد و حضرت علی(علیه السلام) در خطبه «همام» یک سری امور مثبت را به عنوان اصول و پایه های تقوی مطرح کرده است. زیرا تقوی، (از ماده وقایه) یعنی «محافظه کاری»، «تعهد و پای فشردن در راه و عقیده»، از این رو کسی که به این خصلت آراسته شد در راهی که وارد شده استوار و ثابت قدم است. «متّقی» به کسی می گویند که «محافظه کار» باشد یعنی کسی که در کارش از سر احتیاط چنان خوفی از آینده اش دارد که مواظب تمام کارها و گفتار و پندارش است تا طبق اصول و مقررات انجام گیرد. در نتیجه چنین شخصی متعهّد خواهد بود.

نقش تعهّد در هدایت

تعهّد یعنی پای بندی به برخی رویدادهای عقل. اگر مسلمان در امور جاری خود مواظب بعضی روحیّات شیطانی نباشد و حالات نشأت گرفته از شریعت خود را بپروراند و در این راه پایمردی کند و خود واعظ خود باشد که از راه شریعت خود خارج نگردد، این همان تعهّد یعنی گردن گیری و عهد بستن است. در جای جای هدایت، منزلگاههای تعهّد نهفته است و شخص در هر یک از منزلگاهها به گردن می گیرد که کلیه حرکات و سکنات خود را مهار زده و با افسار تقوی بر آن پای قرص کند. در نتیجه، چنین ره گذاری که تمام همّت خود را مصروف حراست از دستاوردهای تقوی نموده و به هدف پایانی می اندیشد و ره نجات می پوید، خدا نیز او را مأیوس و مغموم نمی کند، بلکه عنایت خود را بیش از پیش بر او ارزانی می دارد. برای این که بحث، جان دارتر شود، به آیاتی چند نظر می افکنیم:

هدایت در قرآن

1-«وَ مَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ»(2).
«هر کس به خدا آیمان آورد، خداوند قلبش را هدایت می کند».
اگر کسی به خدا صادقانه ایمان بیاورد و باورمند شود که خدایی است، و خداباوری را در قلب خود عقد ببندد و به این شعار دروغین دل نبندد که «گر خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو» در سایه عنایت حقتعالی خواهد بود و نور فروزان الهی در قلبش تابیدن می گیرد: «وَ یَزِیدُ اللَّهُ الَّذِینَ اهْتَدَوْا هُدًى»(3)، «خدا هدایت یافتگان را بر هدایت می افزاید».
2- در آیه دیگر خطاب به اهل کتاب می فرماید:
«قَدْ جَاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَ کِتَابٌ مُبِینٌ‌ * یَهْدِی بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلاَمِ وَ یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ یَهْدِیهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ‌»(4).
«ای اهل کتاب! رسول ما آمد تا بسیاری از حقایق و احکام از کتاب آسمانی (تورات-انجیل) را که شما پنهان می کردید برای شما بیان کند و از سر بسیاری (از خطاهای شما) درگذرد، همانا از جانب خدا برای هدایت شما نوری عظیم (و رسولی بزرگ) و کتابی به حقّانیّت آشکار آمد. خدا بدان کتاب هر کس را که از پی رضا و خشنودی او راه سلامت پوید هدایت کند و او را از تاریکی جهل و گناه بیرون آورد و به عالم نور داخل گرداند و به راه راست وی را رهبری کند».
به عبارت دیگر: ما نور فرستادیم، چراغ روشنگر و کتاب بیانگر فرستادیم، چون اسلام چیز پنهان ندارد، آنچه دارد بر همه دیدگان هویداست. خداوند عالم، کتابی بر ما ارزانی داشته که در هیچ جای آن پیچیدگی و پوشیدگی وجود ندارد، که خود در قرآنش می فرماید:
«ذلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِلْمُتَّقِینَ‌»(5).
«قرآن کتابی است که شک در آن راه ندارد، و مایه هدایت پرهیزکاران است».
از این رو دین ما، دین صریح و کتابش مبین، احکامش نیز برای عقل سلیم مخفی نیست. پس خداوند یک چنین دینی را به ما اهدا و ارزانی داشته است.
در قرآن به دو کلمه «کتاب» و یا «قرآن» تعبیر آورده شده، کتاب یعنی شریعت الکتاب و قرآن یعنی قرآن الکتاب، این به این مفهوم است که خداوند چیزی را برای ما فرستاد که حاوی همه اصول شریعت است. و کتاب یعنی آنچه بایسته بود در آن گردهم آورده شده و به صورتی مکتوب به بندگانش عرضه گشته. این شریعت آشکار، مایه ی هدایت کسانی می شود که «یَهْدِبِهِ الله» قرآن را وسیله و مایه هدایت و راهنمایی قرار داده اند، کسانی که در پی خشنودی خدایند و درصدد خدا هستند و تنها هدفشان را خدا می بینند «مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ».
اساساً اسلام نیز زندگی را پایه ریزی می کند که روح انسان را بپروراند، زیرا روح انسانی که یک طرفش به آستان مقدّس الهی ارتباط داشته باشد، طالب یک زندگی بدون تیرگی و گناه خواهد بود. وقتی چنین شد انسانِ صاحب این روح، هرگز به یأس و نومیدی و خستگی مبتلا نمی شود، چرا که همه اهداف خداوندی در آن تحقّق یافته و زمینه مناسبی برای حضور بیشتر خدا در آن فراهم خواهد گشت.
از این رو خداوند نیز آنها را از ظلمت و تاریکی می رهاند که در آیة الکرسی هم بر این معنا تأکید فرموده است:
«اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ»(6).
«خداوند ولی و سرپرست کسانی است که ایمان آورده اند، آنها را از ظلمت ها، به سوی نور بیرون می برد».
و عکس آن در مورد کافر صادق است که او را به ظلمت و گمراهی مبتلا می سازد:
«وَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ»(7).
«کسانی که کافر شدند، اولیای آنها طاغوتها هستند، که آنها را از نور، به سوی ظلمت بیرون می برند».
«ظلمات» معنایش این است که انسان در مسیر تکاملیش پیوسته راه نور و روشنایی را جستجو می کند منتهی روشنایی و نور درجات دارد. اگر فرض کنیم که نور ده درجه دارد، و یک ضعیفترین و ده شدیدترین درجه نورها باشد، انسانی که در این مسیر قرار می گیرد در رتبه چهارم از نظر مقدار روشنایی ضعیفتر، و رتبه پنجم از نظر شدّت نور یک درجه قویتر از آن است که درجه چهارم فاقد آن بود. پس هر درجه ای نسبت به قبل خود یک مرتبه نور بیشتر دارد و در مقایسه با مرحله بعد، مرتبه ای نور کمتر دارد. همچنین است درجه پنجم نسبت به ششم و هفتم تا دهمین درجه. خلاصه، یک انسان در صراط تکاملی خود در حرکت است، چون هر یک از منزلگاهها که می رسد در مقایسه با مقام قبلی بالاتر و مقام بعدی پائین تر است و انسان هم در هر یک به کمال و خداباوری کاملتری دست می یابد و بر درجاتِ نورانیّت خود می افزاید «قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْماً»(8) و رفته رفته به سوی کمال پیش می رود، و این ورود را چاشنی حرکتش می کند و به این مرحله از تکامل نایل می شود. طبیعتاً نور هدایت باعث فتح قلّه های مرتفع علم می شود یعنی با یک تیر به دو هدف نشانه رفته است، او از جهل خارج می شود و به مرتبه ای داخل می گردد که باب علم آفریدگار نیز بر او گشوده تر می شود. این است رحمت خدا و نتیجه خویشتنداری در برابر گناهان و معصتیها.
همچنین بحث را با طرح مثالی دیگر روشنتر می کنیم که: دانش پژوه در آغازین روزهای حرکتش به برخی از دانستنیها دست پیدا می کند و در روزهای بعد به تدریج بر شناخت او افزوده می شود که بعد از چند مرحله پیشرفت اگر به پشت سر خود نظری بیفکند در می یابد که چقدر بر علوم دست یافته، و از روزهای نخستین خود، استاد و ماهرتر است. علوم کشف شده در روزهای اوّل خود را، بسیار ساده و پیش پا افتاده می یابد. و در همین قیاس می توان در طی مراحل هدایت به درجات عالی تر الهی نیز نگریست. و خداوند نیز در هر مرحله از آزمون، عنایاتی را شامل حال بنده خود می کند. نورانیّت خدا قابل کسب است و معصومان هم این نورانیّت را در جلسات آزمایشی متعدّد بدست آوردند، ولی نه به صورت دیگر بندگان.
برای مقدارِ هدایت نمی توان عددی یا میزانی در نظر گرفت، امّا اگر آن را نمره بخوانیم خیلی دور از واقعیّت نشده ایم که مؤمن متعهّد در مسیر تکاملی خود به نمراتی دست یافته که خداوند آن نمره را در همان مرحله در نظر داشت، سپس به مقامی بالاتر ارتقایش داده. همچنین رسیدن به مقامات والای هدایت برابر است با مقدار دوری از ظلمات جهل و کفر به همان مسافت و مقیاس، ما اگر این مقام هدایت، و دوری از ظلمات را نسبی به حساب آوریم یعنی مؤمن که با سرفرازی، یکایک این فرازها را پشت سر می گذارد به مصداق عینی: «یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَی النُّورِ» نزدیکتر می شود و آنی فانی بر دامنه ی توفیقات او گسترده تر می شود.

عوامل محرومیت از هدایت الهی

قبل از ورود به بحث عوامل محرومیت از هدایت الهی خوب است توضیح کوتاهی پیرامون اقسام هدایت بدهیم:
هدایت الهی یا عامه است و یا خاصه. هدایت عامه تشریعیه همه ی انسان ها را در بر می گیرد. انسان ها در برابر دو رسول الهی یعنی عقل به مثابه رسول باطنی و پیامبران به مثابه رسولان ظاهری با اختیار و آزادی دو دسته می شوند: دسته ای راه خدا را انتخاب می کنند، هدایت می پذیرند و «مهتدی» می شوند؛ و دسته ای دیگر پس از شناخت راه حق از باطل، از پیمون راه خدا آزادانه استنکاف می کنند و به بیراهه می روند و گمراه می شوند. بنابراین، هدایت و ضلالت تشریعی با آزادی و اختیار انسان ها حاصل می شود.
هدایت خاصه مختص برخی انسان ها می شود. این هدایت مترتب بر پذیرش آزادانه هدایت عامه تشریعیه می باشد. هدایت خاصه هدایت تکوینی است و تنها با مشیت الهی چنین هدایتی نصیب بندگان مقرب می شود.
بنابراین، در مرحله هدایت خاصه سنت الهی بر تثبیت و ازدیاد هدایت مهتدیان تعلق می گیرد. یعنی خداوند به کسانی که هدایت عامه تشریعیه الهی را پذیرفته اند، در دنیا و آخرت از هدایت ویژه ی خود بهره مند می سازد.
قرآن کریم محرومان از هدایت خاصه را هفت گروه معرفی می کند:

1- ظالمان:

ظلم انحراف از طریف عدالت، تجاوز از حق و عدول از عمل شایسته به ناشایست است. خداوند در قرآن کریم می فرماید:
«واللهُ لاَ یَهْدِی القَوْمَ الظَّالِمینَ»(9)
«خداوند قوم ظالم را هدایت نمی کند».

2- کافران:

کفر در لغت پوشاندن شیء است. کافر به شب و زارع اطلاق می شود، چرا که اولی اشخاص را می پوشاند و دومی بذر را در خاک پنهان می کند. کفران نعمت به ترک ادای شکر آن نعمت است. کفر در دین پوشاندن حق خداوند است. در سوره بقره می فرماید:
«واللهُ لاَ یَهْدِی القَوْمَ الْکافِرینَ»(10).
«خداوند قوم کافر را هدایت نمی کند».

3- فاسقان:

«واللهُ لاَ یَهْدِی القَوْمَ الفَاسِقینَ»(11).

4- مسرف کذاب:

اسراف تجاوز از حد در افعال انسان اعم از مال و جان و نفس است.
«انَّ اللهَ لا یَهْدِی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذَّابٌ»(12)
«خداوند کسی را که مسرف کذاب باشد هدایت نمی کند».

5- کاذب کفّار:

«واللهُ لاَ یَهْدِی مَنْ هُوَ کَاذِبٌ کَفَّارٌ»(13).
«خداوند هرگز آن کس که بسیار کافر نعمت و دروغگوست هدایت نخواهد کرد».

6- گمراهان:

«فَانَّ اللهَ لا یَهْدِی مَنْ یُضِلُّ وَ مَا لَهُمْ مِّن نَّاصِرینَ»(14).
«خداوند آنکه را گمراه کرده است هدایت نمی کند و یاوری برای ایشان نیست».

7- خائنان:

«وَ انَّ اللهَ لَا یَهْدِی کَیْدَ الْخائِنینَ»(15).
«خداوند کید خائنان را هدایت نمی کند».

مراد از هدایت و ضلالت

روی این اساس، روشن شد که «یُضِلُّ مَنْ یَشَاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ»(16) یعنی چه، و خداوند چه کسی را هدایت می کند، و یا چه کسی را هدایت نمی کند.
اضلال یعنی قطع یاری خدا، و این طور نیست که خداوند عمداً کسی را گمراه کند اگرچه خیلی بد باشد؛ و «یشاء» یعنی خداوند هر کس را بخواهد هدایت می کند. فاعل در کلمه «یشاء» ذات پروردگار است که متّصف به صفت حکمت است. این همانند مشیّت یک فرد عادّی و عاری از حکمت نیست چون او جوهر ذرّات است و اگر اراده او بر انجام کاری تعلّق گیرد یعنی حکمت او دائر مدار آن است.
پس «یَهْدی مَنْ یَشاءُ وَ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ» یعنی:«یَهْدی اللهُ مَنْ یَشاءُ حِکْمَتَهُ وَ یُضِلُّ اللهُ مَنْ یَشاءُ حِکْمَتُهُ». و حکمت نیز یک بینش است که هرچه را به حرمت خود انجام می دهد که مصداق «وضع الاشیاء فی مواضعها» است. یعنی قراردادن هر چیز به جای خود و مناسب آن عین حکمت اوست. پس هدایت برای عدّه ای و ضلالت برای گروه دیگر بی سبب و ربط نیست، چه کسی را دولت بخشد، چه کسی را نکبت دهد. آنچه را می بیند از کنه ذاتش می بیند و اگر کسی را به گمراهی می برد به استناد آیه شریفه «فَلَمَّا زَاغُوا اَزَاغَ اللهُ قُلُوبَهُمْ» است. لذا اگر به درگاهش دلیل لغزش بنده ای نرسد پر واضح است که هیچگاه «اَزَاغَ اللهُ قُلُوبَهُمْ» در حقّ بنده اش تحقّق نمی یابد، و بنده اگر بنده است و به درستی دین و دینداری را از دیانتدار کل بجوید حکمت حقتعالی نیز وی را در گرداب کفر گرفتار نمی سازد و نام وی را در دفتر حکمتش تحت عنوان گمراهان جای نمی دهد. همچنین آن که خدا را عزیز دارد و عزّتش را فراروی همه ی آرزوهایش بگنجاند، پاداشش: «وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ العَزیزُ الْحَکیمُ» (17) است. در نتیجه، خداوند عالَم نه بنده ای را بدون سبب به غرقاب ضلالت بیالود و نه در مقام هدایت و کرامت بیاسود، بلکه آن که نفس خود را عزّت داد و بر همه خواهش های شیطانی غالب آمد و جز وصال او نجوید از سر حکمت، به زینت هدایت آراست. همچنین کسی که نه خدا جوید و نه شرط ادب و اِنابه پذیرد، نتیجه اش ضلالت و تنگی در زندگی است:
«قُلْ اِنَّ اللهِ یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی اِلَیْهِ مَنْ اَنابَ»(18).
«ای رسول ما (به کافران مکّه بگو) که خدا هر که را خواهد گمراه و هر که را که به درگاه او تضرّع و اِنابه کند هدایت می کند».
و نیز در سوره دیگر می فرماید:
«وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَى‌ * قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمَى وَ قَدْ کُنْتُ بَصِیراً * قَالَ کَذلِکَ أَتَتْکَ آیَاتُنَا فَنَسِیتَهَا وَ کَذلِکَ الْیَوْمَ تُنْسَى‌ * وَ کَذلِکَ نَجْزِی مَنْ أَسْرَفَ وَ لَمْ یُؤْمِنْ بِآیَاتِ رَبِّهِ وَ لَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَشَدُّ وَ أَبْقَى‌»(19).
«هر کس از یاد من اِعراض کند همانا (در دنیا) معیشتش تنگ شود و روز قیامتش نابینا محشور کنیم. او در آن حال گوید: الها! چرا مرا نابینا محشور کردی و حال آن که من (در دنیا) بینا بودم، خدا به او فرماید: آری، چون آیات ما برای هدایت تو آمد همه را به طاق فراموشی و غفلت نهادی. امروز هم تو را (ملائکه رحمت) فراموش خواهند کرد. و همچنین ما (در دنیا) هر کس را که ظلم و نافرمانی کند و ایمان به آیات خدا نیاورد مجازات سخت می کنیم با آن که هنوز عذاب آخرتش سخت تر و پاینده تر خواهد بود».
انسانی که به خدا پشت کند و از یاد او چشم پوشد و مأمنی دیگر بگزیند، شکّی نیست که خدا او را طرد و عرصه زندگیش را تنگ می کند. و کسانی که حاضر نشدند به ندای فطرت لبیّک گفته و به ارشاد عقل و شریعت گوش فرا دهند، اینان زندگی متزلزل و دشوار دارند. چون فقط گوهر ایمان است که برای انسان آرامش را به ارمغان می آورد، وگرنه انسان در این جهان پیوسته اسیر دلهره است و در آن دست و پا می زند.
او خود را با گونه های گوناگون رخدادها و پیشامدها مواجه می بیند و همگی آنها دست در دست هم، اسباب و موجبات ناراحت کننده ای برای انسان خلق می کنند و روزگار را بر او شوم می نمایند. امّا:
«وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ»(20).
«هر کس به خدا توکّل کند، کفایت امرش را می کند؛ و خداوند فرمان خود را به انجام می رساند».
اگر این آیه باور شود و بر جان دل بنشیند، دلهره هم کنار می رود. کردگار عالَم که خود پا به میدان نهاده، محاسبه هر چیزی را کرده و در جایگاه درخورش قرار داده است. افلاک بالا و پست، عالَم عالی و دانی، انسان و جماد، انسان ربّانی و شیطانی، هیچ یک بی پایه و حکمت تعبیه نشده و هر یک به راه و بیراه جز از محدوده حکمرانی او خارج نیستند. امّا در پیش نویس این ابلاغیه هم به ابتدای امور به قدر کافی اندشیده شده و نیز به فرجام هر کدام تدارک لازم چاره جویی گردیده است. از این رو اگر مخلوق او خود را مقیّد به این تدبیر بی مثال نمی کند، نظر رحمتش شامل او نخواهد شد و از حیطه حاکمیّت خداوندی محروم خواهد ماند. و حال آن که اگر بنده سر به آستانش ساید و سرسپردگی و توکّل او را بپذیرد قطعاً تدابیر ناظم، همه او را در بر می گیرد و به پایان با اطمینانی دست خواهد یافت.
خلاصه، همان طور که انسان در زندگی خود اگر دارای یک نظامی حساب شده باشد و به موقع چاره جویی نماید، به کار و زندگی و آینده اش اطمینان می یابد، آستانِ دادارِ دادگر هم فوق همه صاحبان عقل آینده نگر، بر همه کائنات القاء نظم و آهنگ حیات نموده و به طریق یقین بر بندگانش حجّت است که ایمان و اعتقاد بدان، سرلوحه ی همه ی پیشرفتها و رستگاریهاست. و تکیه بر آن سعادت و کمال را تضمین می کند، و خود در طرف اوّل این گفتار اشاره دارد که «وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللهُ» در نتیجه «فَهُوَ حَسْبُهُ» خواهد بود. «اِنَّ اللهَ بالِغُ اَمْرِهِ» یک نیروی خارق العاده عالمیان است که تدارک کننده و ضمانتگر بندگانش است.
اما تأسّف صاحب شریعت بر این است که بنده ای از این چارچوب بی نظیر عدل و انصاف خارج شود، زندگی او دچار تزلزل و بی ثباتی می گردد، چون بنده آن است که خود را مکلّف به اطاعت این نظام آفرینش نماید و با این نظم همسو می شود، و اگر بر نفس خود اجحاف کند و از این نعمت عظیم الهی محروم سازد چگونه می تواند امید رضا و خرسندی از درگاهش را در دل بپروراند، در حالی که «لا یَهْدی مَن یَشاءُ اِلَّا ما یَقْضیهِ عَدْلُهُ وَ لا یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ اِلَّا ما یَقْضیهِ حِکْمَتُهُ». و همچنین:
«وَ مَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ وَ سَعَى لَهَا سَعْیَهَا وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ کَانَ سَعْیُهُمْ مَشْکُوراً»(19).
«کسانی که طالب حیات آخرت باشند و برای آن به قدر طاقت بکوشند، البته به شرط ایمان به خدا، سعی آنها مقبول و مأجور خواهد بود».

پی نوشت ها :

1. محمّد(47)، آیه 17.
2. تغابن(64)، آیه 11.
3. مریم(19)، آیه 76.
4. مائده(5)، آیه 16-15.
5. بقره(2)، آیه 2.
6. بقره(2)، آیه 257.
7. بقره(2)، آیه 257.
8. طه(20)، آیه 114.
9. بقره(2)، آیه 258، آل عمران(3)، آیه 86.
10. بقره(2)، آیه 264.
11. مائده(5)، آیه 108.
12. غافر(40)، آیه 28.
13. زمر(39)، آیه 3.
14. نحل(16)، آیه 37.
15. یوسف(12)، آیه 52.
16. فاطر(35)، آیه 8.
17. ابراهیم(14)، آیه 2.
18. رعد(13)، آیه 27.
19. طه(20)، آیه 127-124.
20. طلاق(65)، آیه 3.
21. اسراء(17)، آیه 19.

منبع مقاله :
معرفت، محمد هادی؛ (1389)، تنزیه انبیاء (از آدم تا خاتم)، قم: انتشارات ائمه(ع)، چاپ دوم